نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این پا و آن پا می کرد،
نانوا به او گفت: چرا اینقدر نگرانی؟
گفت: گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام نان بخرم،
می ترسم گرگ ها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای؟
گفت: سپرده ام، اما او خدای "گرگ ها" هم هست....!!

نظرات شما عزیزان:
تاریخ: پنج شنبه 1 مهر 1395برچسب:نانوا, نانوایی, شلوغی, شلوغ, چوپان, مدام, این, پا, و, آن, میکرد, کرد, او, چرا, اینقدر, نگران, نگرانی, گوسفند, گوسفندان, را, رها, کرده, کرده ام, آمد, آمدم, آمده ام, نان, بخر, بخرم, خر, می ترسم, ترس, گرگ, گرگ ها, شکم, شکمشان, شکمو, پاره, خدا, سپرده, نسپرده, اما, هم, هست,
ارسال توسط آرزووووووو تنها
آخرین مطالب